عسل مامانی این روزا
پسری حسابی عاطفی شده و وابسته به من با اینکه سرکار میرم و پسر طلا پیشم نیست صبحا ولی وقتی میام اینقدر ذوق میزنه و دستاش رو باز میکنه تا تو بغلم بگیرمش الهی فداش بشم که همه زندگیه منه تازگیا یاد گرفتی چیزی رو که میخوای بهش برسی کلی غلط میزنی و به محل مورد نظررت خودت رو میرسونی باید بیشتر از قبل مواظب باشم مامانی طلا اینقدر این شیرین کاریات زیاد شده که نمیدونم از کدومشون بنویسم